، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

مهراد

آخه تو اتوبوس خوراکی میخورن

امروز بااتوبوس از مهد برگشتیم خونه ، وقتی سوار اتوبوس شدیم ، یه مادر و دختر هم سوار شدن ، ما سمت چپ اتوبوس روی صندلیهایی که خلاف جهت بقیه هستند نشستیم و اونها روی صندلیهای سمت راست  که هم جهت بقیه صندلیها هستند نشستند ، تقریبا به همدیگه اشراف داشتیم و توی  نقطه دید هم بودیم ،  تو آروم روی صندلی نمیشستی و مدام ورجه و ورجه میکردی در حالی که دختر بچه آروم روی صندلی نشسته بود تااینکه مادرش یه بستنی عروسکی باز کرد و داد دست دختر بچه ، به صدای باز کردن بسته بندی خوراکی تو برگشتی و بهشون نگاه کردی ،من منتظر بودم که تو هم بهونه بگیری و بستنی بخوای ولی تو خیلی جدی گفتی : چیه  ؟ بستنیه ؟ آخه آدم تو اتوبوس خوراکی میخوره ، واقع...
16 تير 1393

دوتا کوفته قلقلی

امشب بعد از اینکه شامتو خوردی و دوش گرفتی  ، تقریبا ساعت 9:30 بود که به بابا شب بخیر گفتی و بابا رو بوسیدی و رفتیم تو اتاق خودت ، قرار شد به جای کتاب داستان ، یکی از قصه های کتاب کیهان بچه هارو برات بخونم ، قصه دوتا کوفته قلقلی ، این قصه داستان دوتا کوفته قلقلی بود که از قابلمه بیرون پریده بودند و رفته بودند برای گردش ، سرراه میرسند به یک آدم برفی که دگمه های کتش گم شده بود و آدم برفی سردش بود ، به محض اینکه این قسمت داستان رو برات خوندم خیلی جدی گفتی مامان آدم برفی ها از برف درست میشن سردشون نمیشه که     من واقعا هیچ جوابی نداشتم که بهت بدم در حالی که از دقت و توجهت کیف کردم گفتم مامان جان مثلا دیگه ...    ...
10 تير 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهراد می باشد